تولد پدرنورمهدي صاحب الزمان(عج)
شیعیان مژده كه از پرده برون یار آمد
عسكرى پورنقى مظهر دادار آمد
گشت از كان كرم گوهر پاكى ظاهر
ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد
شیعیان مژده كه از پرده برون یار آمد
عسكرى پورنقى مظهر دادار آمد
گشت از كان كرم گوهر پاكى ظاهر
ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد
در شب هفدهم ماه مبارک رمضان که پیغمبر صلى الله علیه و آله به معراج تشریف برد و همه جا را دید و در همان شب مراجعت فرمود. صبح آن شب ، شیطان خدمت آن سرور مشرف شد و عرض کرد: یا رسول الله ! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم طرف چپ ((بیت المعمور)) منبرى بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده آیا شناختى آن منبر را و متوجه شدید که از کیست ؟
آن حضرت فرمودند: خیر؛ آن منبر از کیست ؟
شیطان عرض کرد: آن منبر از من است و صاحب آن بودم ! بالاى آن مى نشستم و ملائکه پاى منبر من حاضر مى شدند، از براى آنها راه بندگى حضرت منان را مى گفتم . ملائکه از عبادت و بندگى من تعجب مى کردند! هر وقت که تسبیح از دستم مى افتاد، چندین هزار ملک بر مى خاستند، تسبیح را مى بوسیدند و به دست من مى دادند. اعتقاد من این بود که خداوند از من بهتر چیزى را خلق نفرموده ؛ ولى یک بار دیدم امر به عکس شد و رانده درگاه او شدم . و الان کسى از من بدتر و ملعون تر در درگاه احدیت نیست . اى محمد صلى الله علیه و آله وسلم ! مبادا مغرور شوى و تکبر نمایى ، چون هیچ کس از کارهاى الهى آگاه نیست .
در ملاقات خود با حضرت یحیى عرض کرد: من جزو ملائکه بودم و چهار هزار سال سرم را از یک سجده بر نداشتم ؛ ولى عاقبتم این شد که از صفوف ملائکه بیرون شدم و مطرود و مردود و ملعون درگاه حق تعالى گردیدم
[داستانهایی از ابلیس صفحه ۴۰ به نقل از خزینه الجواهر ۶۴۶]
شخصی متکبر که برای خود جایگاه مهمی میدید ، در حرم حضرت رضا (علیه السلام) به فکر فرو رفت که من در پیشگاه حضرت چه مقامی دارم،
با خود گفت: اولین کلمهای که یک نفر به من بگوید، نشان دهنده مقام من باشد.
همین طور که ایستاده بودم زنی از کنارم عبور کرد به خیال این که همسر خود من است، گفتم بایست با هم برویم خانه، زن برگشت و به من گفت: خیلی خری. باز شک کردم که همین کلمه نشان دهنده مقام من است، زن برگشت، گفت: شک نکن، خیلی خری!
(سایت منبرک)
ضرورت تهذیب در حوزهای علمیه ازدیدآیت الله بهجت
وظیفه یک روحانی تعلم بوده و هست، یادگیری احکام الله مبانی دارد، باید ادبیات بداند، منطق بداند، ولی آیا علم، همه چیز یک روحانی باید باشد؟ اگر بنا بود علم تنها هدایت گر انسان به مراحل متعالی باشد، باید عالمان و دانشمندان غیر مسلمان هم هدایتگر میشدند، اگر علم تنها قرار بود، مُهدی باشد، آن اصحاب رسول الله همه باید هادی باشند چرا نبود؟ چرا حضرت رسول از آن جوان میپرسند، چرا رنگت پریده، میگوید اصبحت موقنا به رسول الله، چرا این همه اصحاب و بزرگان صحابه در کنار حضرت بودند، لکن خطاب پیامبر به این شخص بود؟، این یقین از کجا بود که گیر آنها نیامد. مگر حضرت چیز خصوصی در گوش آن شخص گفته بود؟ نه! او آموخته بود خودش را هم همگام کند. این را یاد گرفته بود. و با دقت عامل اخلاق عملی شده بود، نمونه دیگر، تمام آنهایی که اصحاب رسول الله بودند، یک طرف، اما یک ایرانی بلند شده رفته صحابی پیامبر(ص) می شود و به: «سلمان منا اهل البیت»؛ لقب گرفت بنابراین، مقام آن است که همراه رسول الله باشد، همسفر باشند، و شیعه واقعی باشند، دنباله رو واقعی باشند، «منا اهل البیت». همان سلوک عملی و سالک الی الله شدن از زمان پیامبر(ص) است.
متأسفانه در حوزههای علمی گاهی فقط به علم اکتفا کردند و در حالی که اصل قضیه تهذیب بود. آیا پیامبر با اینکه مردم، تازه مسلمان شده بودند، هر روز می نشست برای اینها مسئله بگوید؟ مهم تهذیب بود و میخواست مکارم اخلاق را به آنان بیاموزد.
منبع حوزه